جدول جو
جدول جو

معنی ابن شیرین - جستجوی لغت در جدول جو

ابن شیرین
(اِ نُ ؟)
ابوبکر محمد بن احمد بن شیرین البستی، نزیل غرناطه. ابن بطوطه نام این شاعر ایرانی را بمناسبتی برده و قطعۀ ذیل را در مدح غرناطه از او آورده است:
رعی الله من غرناطه متبوءً
یسر حزیناً او یجیر طریدا
تبرم منها صاحبی عند ما رأی
مسارحها بالثلج عدن جلیدا
هی الثغر صان الله من اهلت به
و ما خیر ثغر لایکون برودا
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشک شیرین
تصویر اشک شیرین
اشکی که از غایت شادی و خوشحالی جاری شود، اشک شادی، اشک طرب، اشک شکرین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باغ شیرین
تصویر باغ شیرین
در موسیقی کهن ایرانی از الحان سی گانۀ باربد موسیقی دان دوره ساسانیانبرای مثال چو کردی باغ شیرین را شکربار / درخت تلخ را شیرین شدی بار (نظامی۱۴ - ۱۸۱)
فرهنگ فارسی عمید
(اِ نُ)
کنیت معبّری موسوم به محمد و مکنی به ابوبکر، معاصر با حسن بصری، و او از تابعین است، سیرین پدر او مسگر و اهل جرجرایا بوده و اسیر شده است. مادرش صفیه کنیز ابوبکر بود. ابن سیرین در خواب گذاری و تعبیر، مثل است و بسیاری حکایات از اونقل شده و کتابهائی به او نسبت میکنند مانند منتخب الکلام فی تفسیر الاحلام. کتاب تعبیرالرؤیا. کتاب الجوامع. و گورش به بصره است. (حدود العالم) :
خواب نوشین بداندیش تو خوش چندانست
کابن سیرین قضا دم نزند در تأویل.
انوری
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
غرس الدین خلیل بن شاهین طاهری (813-872 ه. ق.). او راست: کتاب زبده کشف الممالک و بیان الطرق و المسالک و این کتاب در پاریس به طبع رسیده. وی چندی حاکم اسکندریه و درسال 840 امیرحاج بوده و نیز مناصب دیگر داشته است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ رو یَ)
ابومنصور اسپهبد دوست بن محمد دیلمی. از مشاهیر ادباء. او در آغاز مذهب شیعه داشت و سب ّصحابه روا میشمرد و سپس از آن مذهب بازآمد. وفات اوبه سال 469 ه. ق. بوده است و قطعۀ ذیل از اوست:
یاطالب التزویج انک بالذی
تبغیه منی جاهل، معذور
هل ابصرت عیناک صاحب زوجه
الا حزیناً ما لدیه سرور
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ خَ)
ولی الدوله ابومحمد احمد بن علی. وفات 431 ه. ق. ادیب و شاعر. از طرف ظاهر بن حاکم سلطان مصر متولی نوشتن سجلات بوده و دیوان شعری در چند ورقه داشته است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُخَ)
ابوالفضل احمد بن حسن بن احمد بن خیرون بغدادی ابن باقلانی. محدث. ابوبکر خطیب صاحب تاریخ بغدادو ابن سکره و گروهی دیگر از محدثین از او روایت دارند. وفات او در 488 ه. ق. بهشتادوچهارسالگی بود. محدّث در اصطلاح علم حدیث، به شخصی گفته می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) را روایت، حفظ، بررسی و نقل می کند. این فرد معمولاً با دقت فراوان، سلسله اسناد را بررسی می کند تا از صحت روایت اطمینان حاصل شود. محدثان نقش بسیار مهمی در ثبت و حفظ سنت نبوی ایفا کرده اند و بدون تلاش های آنان، منابع اصلی دین اسلام دچار تحریف می شد.
لغت نامه دهخدا
(اَ کِ)
اشکی که از غایت فرح و از گریۀ شادی بریزد:
شد میسر بعد نومیدی وصال آن صنم
اشک شیرین شد از آن پس گریۀ خوناب ما.
ابوالمعانی (از فرهنگ ضیاء).
گریۀ شادی. (مؤیدالفضلا). کنایه از گریۀ شادی باشد. (برهان). و رجوع به اشک شادی و اشک طرب و اشک شکرین و اشک شکری در آنندراج و فرهنگ شعوری ج 1 ص 120 شود
لغت نامه دهخدا
(غِ)
نام نوایی از موسیقی. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (فرهنگ رشیدی). لحن چهارم از سی لحن باربد. (ناظم الاطباء). از الحان باربد که برای خسروپرویز ساخته بوده است. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 180). از دستانهایی که در وصف قدرت و ثروت خسروپرویز ساخته شده است. (از ایران در زمان ساسانیان ص 508). نوایی است از موسیقی و نام لحن چهارم باشد از سی لحن باربد. (برهان قاطع) (هفت قلزم). نوایی است و لحنی. (شرفنامۀ منیری) :
چو کردی باغ شیرین را شکر بار
شدی باغ از زمین بوسش شکرخوار.
نظامی
لغت نامه دهخدا
از رودهای حوضۀ دریاچۀ اورمیه و از ملحقات باراندوز رود بعد از عبور از ماشقان، (از جغرافیای اقتصادی کیهان ص 83)
لغت نامه دهخدا
به شیرازی طراثیث است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (مخزن الادویه). تراثیث. غلیون
لغت نامه دهخدا
تصویری از باغ شیرین
تصویر باغ شیرین
یکی از الحان باربدی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زبان شیرین
تصویر زبان شیرین
لغة حلوة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از زبان شیرین
تصویر زبان شیرین
Silvertongued
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زبان شیرین
تصویر زبان شیرین
à la langue d'argent
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زبان شیرین
تصویر زبان شیرین
lingua argentata
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زبان شیرین
تصویر زبان شیرین
چاندی زبان
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از زبان شیرین
تصویر زبان شیرین
серебрословесный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زبان شیرین
تصویر زبان شیرین
silberzüngig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زبان شیرین
تصویر زبان شیرین
срібна мова
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زبان شیرین
تصویر زبان شیرین
srebrny język
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زبان شیرین
تصویر زبان شیرین
甜言蜜语的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زبان شیرین
تصویر زبان شیرین
ลิ้นเงิน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از زبان شیرین
تصویر زبان شیرین
রূপালী ভাষা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از زبان شیرین
تصویر زبان شیرین
de lengua plateada
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زبان شیرین
تصویر زبان شیرین
mdomo wa fedha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از زبان شیرین
تصویر زبان شیرین
gümüş dilli
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از زبان شیرین
تصویر زبان شیرین
은색 혀의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زبان شیرین
تصویر زبان شیرین
銀の舌の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زبان شیرین
تصویر زبان شیرین
לשון כסף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زبان شیرین
تصویر زبان شیرین
de língua prateada
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زبان شیرین
تصویر زبان شیرین
मीठी जुबान वाला
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زبان شیرین
تصویر زبان شیرین
zilvertalig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زبان شیرین
تصویر زبان شیرین
berbicara manis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی